شنیده اید می گویند که : ” فلانی بعد از بیست سال کار موفق ناگهان کارش را ول کرد تا به سراغ علاقش برود.” ؟ این یک نمونه اش است و احتمالا، همه ی شما حداقل ده یا بیست هزار بار (؟) این را شنیده اید. اما شنیده بودید بگویند : ” فلانی بعد از بیست سال کار موفق ناگهان یک کاری کرد که دیگر موفق نشود و خودش خواست” ؟!! مطمئن هستم هیچکس چنین جمله ای را نمی تواند حتی یک بار هم بشنود زیرا هیچکس این قدر ها هم دیوانه نیست که وقتی در کاری موفق است ناگهان از عمد کاری کند که همه چیز وارد منجلابی شود. اما امروز می خواهیم که یک همچین نمونه ای را به شما معرفی کنیم. در دنیای گیم و سینما همیشه هستند کسانی که بر پایه و اصول این جمله ی مذکور کار می کنند. نمونه ی بارز آن را اگر اهل گیم باشید می شناسید. صحبت هایم در مورد یکی از معروفترین بازیسازان جهان است. شرکتی که بیش از یک دهه با آن خاطره داریم.
با بازی هایی که ما را وارد بعد های عجیبی کرده اند و هنوز از یاد نرفته اند. منظورم ubisoft است؛ یعنی خالق سری بازی های assassins creed که آن قدر هم معروف هستند و خاطره انگیز که ممکن است از یاد گیمری برود و حداقل برای دو یا سه بار این بازی را تجربه کرده است. یوبی سافت تا زمان انتشار بازی حماسه سرایش یعنی watch dogs با شرابط متناسب اش پیش می رفت اما ناگهان معلوم نبود چی شد که یوبی سافت به گل نشست. همه چیز خوب بود تا اینکه این بازی آمد و انگار که تنها قصدی که داشت این بود که رتبه ی ubisoft را تا حدی پایین آورد. چرا ubisoft به این ماجرا ها دچار شد؟
درست در مراسم E3 2012 فکر کنم بود که بازی حماسه ای و فوق العاده ی ubisoft معرفی شد و جوی از بهترین بازی های OPEN WORLD را در میان مخاطبین به وجود آورد که تا به آن روز هیچ بازی ای از پس چنین کاری بر نیامده بود. درست در سال بعد یوبی سافت با معرفی دیگری کاری کرد که دیگر مخاطبین شکی نسبت به موفقیت بازی نداشته باشند. تا اینکه بالاخره در سال ۲۰۱۴ وقت آن رسید تا نوعروس یوبی سافت بدست مخاطبین اش برسد. اما مثل اینکه داماد هایی که در خواستگاری موفق بودند اما از شرایط زندگی شان رضایت کافی نداشته اند و مردم اعتراضات زیادی به این عروس یوبی سافت ارائه دادند. همه چیز زمانی بیشتر روشن شد که منتقدان در کنار تعریف و تمجید ها اعتراضات زیادی به اینکه محصول افت کیفی و کمی بسیاری نسبت به نمایش های اولیه اش داشته ارائه دادند و البته سیل نمرات عجیبی که انتظار می رفت بالاتر باشد نیز منتشر شد و watch dogs نمره اش از ۶۰ تا ۷۰ بود. بازی ای که انتظار می رفت بالای ۹۰ بگیرد اما مثل اینکه نشد. حال در همین جاست که یوبی سافت به معرفی قسمت جدید اساسین یعنی unity می پردازد. آن قدر نمایش این بازی خوب عمل می کند که حد ندارد. در کنار آن هم بازی ای که همزمان با watch dogs معرفی شده بود قرار دارد؛ یعنی the crew که در سبک راکینگ و مسابقه ای و ماشین سواری است. در کنار همه ی اینها بازی ای تحت عنوان the valiant heart نیز معرفی می شود. علاوه بر آن نیز متوجه می شویم که یک اساسین دیگر نیز با عنوان rouge در راه است و همزمان با unity عرضه می شود. علاوه بر این یوبی سافت نسخه جدید rainbow را با عنوان siege معرفی می کند که همه ی اینها یک شوک اساسی به هواداران این شرکت می دهد. اما با انتشار unity و rouge متوجه می شویم که حماسه ی تکرار در آثار جدید یوبی سافت امریست طبیعی. موضوع مربوط به باگ های سرسام آور و فوق العاده زیاد بازی هم که بحثی ست جدا. نمره ی ۷۰ هم بحثی دیگر. درکنار اینها یوبی سافت اعلام می کند که بازی the crew را در ابتدا به منتقدین نمی دهد زیرا این بازی نیاز به صرف وقت برای فهمیدن اش دارد. اما پس از انتشار این بازی هم منتقدین بیش از پیش نمرات عجیب و درخشان به بازی جدید این شرکت می دهند که جایز به گفتن نیست. اما حداقل جای خوشحالی باقی ست که دو عنوان این وسط باز آبروی یوبی سافت را خریدند. تازه این هم با واسطه دو شرکت متصل به یوبی سافت بود که آثارشان همیشه بیشتر مورد توجه است؛ یعنی montreal و mountplier . اولی با ارائه ی farcry4 و دومی هم با تجربه ی نسبتا موفق عنوان The valiant heart باعث خرید آبروی یوبی سافت می شوند.
خیلی ها برایشان سوال پیش آمد که این بازی که اینقدر ubisoft از آن تعریف کرد چرا اینگونه از آب در آمد. در اینجا به مهم ترین موارد می پردازیم.
تعریف زیاد از حد: اولین مشکل مربوط می شود به وعده هایی که سازندگان دادند. آنها قول یکی از جداب ترین بازی های جهان باز را داده بودند اما چنین اتفاقی نیافتاد.
نمایش های دروغین: مشکل اصلی بازی سر این بود که آن چیز که در نمایش هایش دیده بودیم نبود. برای توضیح این مسئله از اولین نمایش آغاز می کنم. اول از همه مرحله ای که در نمایش اول بازی در سال ۲۰۱۲ نشان داده شد در بازی به طور کلی با تغییرات مواجه شد و جذابیت اش کم شد و البته یکی از مهم ترین شخصیت های داستانی را حذف کرده بود. در مورد گیم پلی هم که رابط کاربری بازی در بعضی بخش ها جذابیت خود را از دست داده بود. در نمایش دوم که به تعقیب یک خلافکار می پرداختیم هم شاهد این بودیم که با کمین کردن در یک گوشه و با مشاهده جرم در صورتی ما توانایی کشتن فرد خلافکار را داریم که پس از هک کردن وی و پس از اینکه دستور کشتن اش داده شد وارد عمل شویم اما در بازی این بخش ها جذابیتی نداشتند و بخش های کشف جرم بیشتر وقت گیر بودند. پس از مشخص شدن جرم با یک تیر به مغز فرد همه چیز حل می شد و تمام. در صورتی که جذابیت این مرحله در تریلر بازی بیشتر بود. در تریلر و نمایش سوم هم شاهد تفاوت اساسی مرحله مورد نظر که مربوط به فراری دادن تی بون بود، بودیم. در این نمایش نشان داده شد پس از فرار از پلیس ما باید خود را به مکانی که همکارمان قرار دارد برسانیم. پس از آن هم با هک کردن دوربین ها سعی کنیم که وی را فراری دهیم و البته بعد از آن هم نیرو های کمکی دشمن فرا می رسیدند. اما در واقعیت خیلی راحت به مکان مورد نظر می رسیدید و پس از آن هم با یک هک کردن ساده دوستتان فرار می کرد و شما هم راحت می رفتید سراغ گردش و آنقدر دردسری که در تریلر می دیدید را نداشت. خلاصه افت مراحل بازی و حذف جذابیت های آن نسبت به نمایش های اولیه صعف مهمی برای آن بود.
داستان پوچ: ضربه ی اصلی بازی را داستان می خورد. در بازی ای به مانند این داستان هسته ی اصلی آن شناخته می شود. اما متاسفانه watch dogs فوق العاده ضعیف عمل کرد. داستان بازی اصلا آن جور که توصیف شده بود نبود و کلی از جذابیت های آن کم شده بود.
اتمسفر بازی: بازی از اتمسفر ضعیفی برخوردار است. در بازی که قدم می گذارید با وجود اینکه اینقدر بازی جذاب است و مراحل اش خوب طراحی شده اما فضای افسرده ی اتمسفر بازی اصلا حالتان را خوش نمی کند. در بازی حتی در مناطق باصفایش هم شاهد سردی بسیاری هستیم و در همه ی نقاط بازی شاهد یک کار از مردم هستیم و آن راه رفتن در پیاده رو و نگاه کردن به گوشی است و البته در گوشه هایی افرادی در حال بازی با توپ یا خواندن آهنگ رپ هستند و بازی خیلی غمگین است. حتی رنگ و لعاب بازی نیز سرد است و شاهد رنگ های شادی در بازی نیستیم.
جهان باز: اگر از من در مورد جهان باز بودن بازی سوال کنند می گویم چرت است. تصور یک سری از جهان باز یک نقشه ی آزاد برای گشت و گذار است. اما باید بگویم این گشت و گذار ها هیچ فایده ای برایتان ندارد وقتی هیچ سرگرمی مفیدی در بازی نیست. به نوعی بعد از اتمام بازی به هیچ وجه دیگر سراغ بازی نمی روید. بازی پس از اتمام دیگر هیچ لذتی ندارد و انگیزه ای برای این کار ندارید. البته پیشنهاد من این است که نسخه ی bad blood بازی را حتما تهیه کنید. در این نسخه در نقش تی بون دوست ایدن قرار می گیرید و جذابیت هایش صد برابر بازی اصلی است. پس به هیچ وجه از دستش ندهید.
یوبی سافت شرکتی است که باید گفت بهترین های عمرم را از آن دیده ام. حتی باید بگویم به غیر از این شرکت بازی ای تجربه نکرده ام. بازی های این شرکت همیشه مشخصه های جذابی دارند. اما یوبی سافت در طی این چند سال به خودش فهمانده استفاده از یک تئوری تکراری اما موفق می تواند تاثیر گذار باشد. من این حرف را قبول دارم اما دیگر نه برای هر اثری که ارائه می دهید. چند ماموریت و مرحله نام می برم. مرحله ی فعال کردن برج برای آزاد سازی نقشه ها، مرحله ی کشف جرم و تعقیب و گریز، مرحله ی شکار، مرحله ی تعقیب و گریز با ماشین یا کشتی ، مرحله ی گرفتن مناطق مختلف و کشتن سربازان آن منطقه به منظور بدست گرفتن آن و استفاده از آن به عنوان فعال کردن نقشه یا پناهگاه. اینها دیگر در بازی های یوبی سافت به یک رسم تبدیل شده اند و هر بازی ای از او بیاید اینها جزو اصول اولیه اش هستند. اعتراض ما به همین تکراری شدن هاست. تازه در کنار این مسائل یک چیز دیگر هم شایان ذکر است. اینکه احساس در بازی های یوبی سافت کم شده. تقریبا می توان گفت که رنگ و لعاب از بازی های وی برداشته شده و بیشتر شاهد فضاهای افسرده هستیم. البته برخی بازی های وی جدا در این زمینه موفق بوده اند. از جمله rayman و farcry . اما در مورد farcry باید گفت که مشکل اصلی اش شاید موسیقی اش باشد وگرنه به طور کلی بازی عالیست. اگر یک موسیقی شادتر به همراه داشت آن موقع نور اعلا نور شده بود.
در کنار همه ی اینها یک چیزی که برای هم تعجب برانگیز بود شکست the crew بود. انتظارات از این بازی خیلی بالا بود و حتی آنقدر موفق ظاهر شده بود که حد نداشت اما چرا یکدفعه ناموفق ظاهر شد؟ در اینجا یک مشکل دیگر یوبی سافت مشخص می شود. یوبی سافت در طی این چند سال زیادی به خودش می بالد و زیادی از خود تعریف می کند. همین خودنمایی هاست که کار دست وی داده. یک کاری می کند که انتظارات مردم از بازی هایش آنقدری بالا رود که در آخر حس کنند بازی اصل جنس است اما وقتی می بینند آن چیزی نیست که در فکرشان می گذشته آن موقع است که متوجه می شوند شرکت مورد علاقه شان دیگر کار از کارش گذشته. یوبی سافت واقعا نیاز به تغییر دارد. نیاز دارد که دیگر ایده های تکراری اش را کنار گذاشته و از ایده های جدید بهره بگیرد. یوبی سافت شرکتی است که خاطرات جذابی با آن داشته ایم و به مرور شاهد پیشرفت اش بوده ایم. اما جدا نیاز دارد کمی تغییر کند و یک رویه ی جدید از خود نشان دهد. کمی تفاوت چیز سختی نیست و هر کسی از پسش بر می آید. فقط نیاز به مقداری فکر و منطق دارد که با صرف وقت ایده کسب کند. کاری ubisoft مدتی است انجام نمی دهد.
تمام چشم امید ها به The Division است.
در دنیای بیپایان نرمافزارها و فایلهای دیجیتال، امنیت در دانلود و استفاده از آنها یک…
شرکت ایسوس یکی از پیشتازان در صنعت فناوری اطلاعات و الکترونیک است که در زمینه…
آیا شما هم به دنبال کار با کد های پاورشل برای هک هستید؟ در این…
این روزها که همه افراد به دنبال یک شغل پردرآمد می گردند، مشغول به کار…
خطای page isn’t available right now یکی از آزار دهنده ترین مشکلاتی است که کاربران…
ویندوز پاورشل چیست؟ پاورشل ابزاری قدرتمند به حساب می آید که همه افراد علاقه مند…
View Comments
برخی از مواردی که در watch dogs گفتی رو قبول دارم و واقعا خوب عمل نکرده بود
امیدواریم در The Division سوتی نبینیم و به معنای واقعی عالی باشه
منم امیدوارم عزیز. اما چه حیف که برخی از کاربران نمیتونن به جذابیت بازی جدید پی ببرند چون بازی آنلاین چند نفره هست و بدون اینکه به اینترنت وصل بشید نمیشه بازی کرد.
بزودی یک مقاله هم در این خصوص منتشر خواهم کرد.
ممنون بابت دیدگاه
جدا خیلی مزخرف بود بازیش اون تبلیغاتی که من میدیدم کلا با بازیش فرق داشت رانندگیش مذخرف بود همه چیش مزخرف بود
دوست عزیز انصافا بازی اینقدر هم بد نبود.
مشکلات اصلیش داستان ضعیفش و کنترل ماشین هاش بود اما طراحی مراحل اش واقعا عالی بود.
البته برخی مراحل جذابیت کمی داشت و قدرت هک کردن هم کم بود اما افتضاح نبود.
در مورد نمایش ها هم کاملا درست می گین. به طورکلی با بازی متفاوت بود.